راستی آیا کلامی هست که تاب ثنای ایثار شما آسمانیان را بیاورد؟
کدامین روز ، روز تو نیست و کدامین لحظه است که از شمیم تو سکرآور یا عطر آگین نباشد؟
به راستی آیا قلمی را می شناسید که با کلک خیال ،شکوه ایثار خاموش شما آسمانیان را که در بستر رویش های مکرر آدمی و درگسترده ی تاریخ مکتوب بشریت همواره چون نگینی زرین درخشیده است به تصویر آورد؟
امروز صدای شهید مرتضی آوینی از تلویزیون یاد ایام نوجوانی ، روزهای ایثار ، رشادت و شهامت ، غیرت و مردانگی را در ذهنم زنده نمود.
خداوند این بزرگ مردان زمانه ما را که از نسل آفتاب هستند را در پناه خود نگهدارد . شهدای ما ، ایثارگران و رزمندگان ۸ سال دفاع مقدس بر گردن ما رسالتی دارند تا فراموش نکنیم ...........
آوای خوش روایت فتح شهید مرتضی آوینی از جبهه ها یادمان می اندازاد چه رسالتی بر دوش داریم. در این ویرانه ها چه می جویی؟ دفترچه های مشق شب کودکانی که اکنون سال هاست دوران کودکی را ترک گفته اند؟ و یا کهنه تصویرهایی از مشت های فروبسته و دهان هایی که به فریاد باز شده اند؟
بر فراز پله های ویران، از روزن پنجره ها، در لابه لای نخل های آتش گرفته... چه می جویی؟
لوحی محفوظ که همه آنچه را که گذشته است بر تو عرضه دارد؟
این لوح هست، اما تو که چشم دیدن و گوش شنیدن نداری.
سی سال از آن روزها می گذرد و خیلی ها دیگر جوان نیستند. جوانی آنها در شهر آسمانی مانده است،
آیا زمانه ما را با خود برده است؟ اما این صدا جایی بیرون از دسترس زمان باقی است. باد زمان در این شهر زمینی می وزد نه در آن شهر آسمانی که در کرانه ابدیت، بیرون از رهگذر باد وجود دارد.
آیا از آن روزها تنها همین یک عکس مانده است؟
آن روزها مانده اند و باد زمان ما را با خود برده است. حقیقت همین است.
با خود می گفتم ، چه به یاد داری، جز آنچه در حافظه عکسها و فیلم ها مانده است؟
شوش ، خرمشهر ، هویزه ، .......دروازه ای در زمین دارند و دروازه ای دیگر در آسمان ، و تو در جستجوی دروازه آسمانی شهر شهیدان گمنام هستی که به کربلا باز شده است و جز مردترین مردان را به آن راه نداده اند.
جنگ برپا شده بود تا از خوزستان دروازه ای به کربلا باز شود.
آنجا که صدام ،معاویه زمانه از آرزوهای خود می گفت........
ما آرزوهای گرم خود را تقدیم رزمندگان خلق عربستان (خوزستان) می نماییم. اکنون ما دارای قدرت کافی برای بازپس گیری جزایر سه گانه خلیج عربی ، هستیم.[1]
سوالی که شاید امروز مطرح باشد .
چرا جنگ بر ما تحمیل شد؟
برای اینکه دشمنان ما برای نابودی کشور و ملت ایران برنامه های مختلفی بر ما تحمیل کردند، آنها در واقع به دنبال خشکاندن ریشه ملت ایران بوده، هستند و خواهد بود، یک زمان جنگ تحمیلی و نظامی راه اندازی کردند نتوانستند و هم زمان با جنگ تحمیلی، جنگ فرهنگی و ناتوی فرهنگی را بر ما تحمیل کردند بعد هم همزمان با آن و بعد از آن جنگ اقتصادی را بر ما تحمیل کردند، همان کاری که مشرکین در صدر اسلام انجام می دادند که مسلمانان را از پا دربیاورند.
امروز جنگ مجازی و نرم را با رویای صدام - (عربستان) در دست اجرا دارند . با کمک یاوه گویان سرسپرده خود همان عمر و عاص ها ، همان خائنین تاریخ اسلام و انقلاب سعی در ایجاد تفرقه و نفاق و ایجاد فتنه ای بس پیچیده دارند
از خود می پرسم چرا؟
مگر یادشان رفته ................که آنها که بودند؟
آنان که گروه گروه در شوش ، هویزه و خرمشهر زیر شنی تانکهای روسی له شدند و با نارنجکهای اسرائیلی تکه تکه شدند و در هر قدم از هر کوچه شهر شهیدی دادند تا نام ( شیعه ) را مترادف با معنای ( مرد ) نگاه دارند و حدیث (( سلمان منا اهل البیت )) را درباره فرزندان ( سلمان فارسی ) تعبیر کردند , که بودند آنان که در شوش شهر شهیدان گمنام ، ایستگاه هفت و دوازده ذوالفقاریه جنگیدند تا آبادان , ((( عبادان ))) شوش (السوس) نشود , که بودند آنان که رنگ سرخ خونشان بر فراز مسجد جامع سوسنگرد ماند , که بودند آنان که هویزه را کربلا کردند ؟
امروز صدای مرتضی آوینی ، این شهید نازنین ( روایت فتح ) ما را سوق داد به ایام نوجوانی (جنگ وایثار) (شهامت و غیرت) (عزت و سرافرازی )( بصیرت و مردان آسمانی)یاد روزهای نوجوانی ، دوست عزیز ، همکلاسی نازنین (نوجوان شهید در خط مقدم کربلای 5 آقا علی پاپی) (روحش شادویادش گرامی )
تصمیم گفتم جهت درج مطلب به روایت فتح شهید آوینی رجوع کنم و از او الهام جویم ،................
برای نوشتن درباره شهید آوینی , بهتر آن دیدم که پای را از گلیم ادب و حریم اعتدال بیرون نبرم و (راوی فتح) را با قلم خودش روایت کنم , نازنین مردی که خورشید وجودش جز در شفق خون خویش غروب نکرد و این همه از برای آن بود که سید با عدم بیگانه بود , از قدمش حرکت می بارید و از قلمش برکت . درد را نه فقط می شناخت که چون یک مرد با درد دست و پنجه نرم میکرد . پرستویی بود که دیگر روایت پرواز پرستوها ارضایش نمیکرد , لاجرم پر کشید و به فکه رفت . شد طائف (خدای خانه) و ما از تماشای این حج سرخ فهمیدیم که در باغ شهادت باز , باز است .
از حنجره آوینی صدای محزونی بیرون می تراوید , که گویی غم قرنها شیعه بودن را در دل خود پنهان کرده بود از همین رو نه عجب که صدای سید , قلعه قلب هر عاشقی را فتح کرده بود . ولی آقا مرتضی را از نوشته هایش هم می توان شناخت . گر چه از آثار او مقدار قلیلی سهم ما شده است اما همین اندازه هم نشان می دهد که او از کلمه , کمال می باراند و از جمله , جمال . دستت را میگرفت و تو را به سوی دوست می کشاند , آخر (خود) جایی در صحیفه او نداشت . صفحه سینه اش را پر از (خدا) کرده بود او مرد معارف بود و دعا و نیایش نه تعارف و ادعا و نمایش . اهل تفکر بود نه تکبر , عاشقانه می اندیشید , راضی نبود به هر قیمتی زنده بماند , به بالاترین قیمت مرد . شد ( شهید ) و شهید وقتی زندگی از سر میگیرد که می میرد .
بارها از خود پرسیده ام ,
( آوینی اگر زنده بود به کدام اندیشه و خط و گروه گرایش نشان می داد ؟ ) ...
و امروز پی بردم که چه پرسش بیهوده ای است این سوال . چرا که با مراجعه به آثار سید شهیدان اهل قلم می توان پی برد که او زنده است , وتنها باید دید که کدام اندیشه و گروه , به این شهید گرایش نشان می دهند . انصاف این است که از میان اغیار نمی توان یاری برای این شهید بزرگوار جستجو کرد . چرا که هنر به جای مانده از او , بهترین معرف برای شناخت دوستان و دشمنان است .
از خود می پرسم .
اگر اینان نبودند , اکنون آیا چیزی از میراث انقلاب بر جای مانده بود که حالا آقایان میراث خواران خوش نشین دیار غرب و وابستگان داخلی استکبار و خود باختگان مرعوب مدینه غرب , رجالگان و زنار بستگان دیار (( مایکل جکسون )) و شیفتگان جزایر ناتورالیستها و نوچه های کمر بسته بوش قداره بند ( پدر بوش فعلی ) و بزمجه های از ترس رعد و برق به سوراخ خزیده ..... بر سر تقسیم آن با ما که همه جان و مال فرزندان پدران و مادران خویش را به مسلخ عشق بردیم تا ولایت فقیه باقی بماند , به جدال بر خیزند ؟ کدام جدال ؟ اگر این پهلوان پنبه های جبان فضای مجازی میان سطور نشریات نشخوارگر جریده های فرنگیان , اهل نبرد بودند حداقل یکی از آنها را در طول این هشت سال , و لااقل یکی از خطوط رزم جبهه می دیدیم که ندیدیم .
مگر اینها فرزندان ناخلف همان متجاوزگران دهه 60 نیستند ؟
از خود می پرسم شاید اشتباه از ماست ، راستی چرا ؟
چرا قطارها دو کوهه را فراموش کرده اند, حتی برای سلامی هم نمی ایستند , بی رحمانه می گذرند؟. اما شهدا انسی دارند با دوکوهه که مپرس . با ذره ذره خاکش , با زمینهایش , با دیوارهایش , با ساختمانهایش , با همه آنچه در چشم ما هیچ نمی آید . میگویی نه ؟ از حوض روبروی ((( حسینیه حاج همت ))) بپرس که همه شهدای دوکوهه با آب آن وضو ساخته اند .
برای شادی روح بزرگوار امام (قدس سره)،شهدای 8 سال جنگ تحمیلی (این بزرگ مردان تاریخ ما) لطفا صلوات هدیه کنید .
[1] Review of the imposed war" Mimistry of foreign? Affaires of Iran, feb. 1983.