داستان ها میتوان نوشت از دیروز، اما هیچ قصه ای امروز برای گفتن نداریم
وقتی به گذشته نگاه میکنم تا از آرشیو افتخارش تک برگی ورق بزنم ، چشمم به آرشیو شهامت ، غیرت و آموختنی ها ی دیروز میخورد از زونکن آموختنی های دیروز فولدر بزرگ دوست ایام خیلی دور را باز میکنم سرتیر فایل داکیومنت تایپ شده :
معنای ایثارو غیرت
اموختی مرا، چگونه زیستن را
توبلاگ نامه قدیمی آن روزها برای ما نوشته بود
این عمر اسیر ثانیه هاست و تیک و تیک دقایق ما رو به راهی بی بازگشت سوق میدهند
کارنوال عمر به تاخت میرود.
عده ای از اسب می افتاند
یک عده از اصل
عده ای تیتری بیاد ماندنی میشوند
عده ای حاشیه ای فراموش شدنی
عده ای در دفتر خاطرات زمانه ماندگارند
عده ای اسیرند در نقش و نگار زندگی
همه محتاجند به مدد رب تعالی
تا ثانیه های عمر به بطالت نگذرانند
همه امید به رحمت حق تعالی
تا که از تاخت زمانه از اصل نیفتند
همه مسرور و در عجب
از خلقت آن خالق یکتا
آموختنی ها آموختیم تا راه کج نکنیم
شهامت تاختن داشته باشیم و از اصل نیفتیم