در بياباني دور كه نرويد جزء خاك ، كه نطوفت جزء باد ، كه نه خيزد جزء مرگ كه نجنبد نفسي از نفسي ، خفته در خاك كسي ، زيريك سنگ كبود ، در دل خاك سياه ، ميدرخشد دو نگاه كه به ناكامي ازاين محنتگاه كرده افسانه هستي كرده كوتاه ،با زميخندد مهر ، باز ميتابد ماه ، باز غافله سالار وجود سوي صحراي عدن پويد راه .

با دلي خسته و غمگين همه سال ، دور از جوش و خروش ، ميروم سوي آن دشت خاموش، تا زنم بوسه بر آن سنگ كبود ،تا دست كشم بر آن سنگ سياه .

در اين راه دراز ،ميچكد برزخ من" اشك نياز " ميدمد در رگ من" زهر ملال"
منم امروز و آنراه دراز ، منم اكنون و آن دشت خاموش ، منم و آن زهر ملال ، منم و آن اشك نياز 
بينم از دور كه در آن خلوت سرد ، در دياري كه نجنبد نفسي از نفسي ، ايستاده است كسي ؟
روح آوره كيست پاي آن سنگ كبود كه در اين تنگ غروب پرزنان آمده است از ابر فرود
ميتپد سينه ام از وحشت مرگ ، ميرمد روحم از آن سايه دور ، ميشكافد دلم از زهر سكوت ، مانده ام خيره به راه ، نه مرا پاي گريز نه مرا تاب نگاه
مجموعه کنونی که با عنوان خدمات الکترونیک ارائه میشود ... حاصل 12 سال فعالیت صنفی در حوزه مختلف گردآوری شده است که جهت سهولت در دسترسی به منابع معتبر در این وبلاگ معرفی می شود .