تصميم گرفتم : وقايع ، تهمت ها ، برچسبها رو به ديده عقلايي بزرگان واگذارم .
پس تااطلاع ثانوي دوست ندارم نه ازتقي بگم،نه سنگ نقي روبه سينه بزنم(پس خواهش ميكنم) ؟ نفرمائيد
اما امروز بعد از مدتها يك هواي پاكيزه كه پيش قراول رسيدن پائيز بود روز دلپذيري رو رقم زد تا ما هم بتوانيم در روز عيد فطر (يا قبولي طاعات و عبادات و تبريك اين روز فرخنده )در شهر (شوش) گشت و گذاري كنيم البته به همراه يك دوست خوب ، عزيز وقديمي ،
بحث كرديم ، مثل هميشه ، آناليز كرديم تمامي داده ها رو ، اين دفعه فيلترينگ هم وجود نداشت اتفاق جالب هم اين بود كه چراغهاي راهنمايي سر چهار راهها هم چراغ قرمزشون كار نميكرد ،فقط سبزشون چشمك ميزد و زردشون (تفلكي چراغ قرمز)
يك چيز كه در بحث ما نتيجه داد ما را بسيار متعجب كرد !
هردو خسته بوديم ( از كار زياد و نتيجه بد )
هر دو اميدوار بوديم ( به تصميم عقلايي تر فردا )
داد و بيداد نكرديم ، تعصب هميشگي وجود نداشت ، تحميل عقايد فراموش شده بود ، ندانسته محكوم نكرديم و به كسي هم تشر نزديم
اين مباحث مرا به اين فكر انداخت كه در آخر اين جمله رو بنويسم كه پايان شب سيه بسي صبح سپيد است