توضیحات
درخصوص آموزش پيش دبستاني، ديدگاههاي مختلف و گاه متعارضي ارائه شده است. از يك سو افرادي نظير( الكايند،1987؛ سيگل،1987؛ كانينگ و ليون،1991)؛ معتقدند كه نبايد كودكان را بي محابا به سمت آموزش هاي پيش دبستاني بكشانيم و جو حاكم بر بسياري از برنامه هاي پيش دبستاني ممكن است كودكان آنطور كه بايد و شايد به سوي پيشرفت رهنمون نسازد. دليلي كه براي تدارك برنامه پيش دبستاني وجود دارد اين است كه در حين آموزش هاي پيش از دبستان، كودكان تجاربي را مي آموزند كه ممكن است در خانه نتوانند از اثرات مثبت چنين تجاربي برخوردار باشند. اما كانينگ و ليون ( 1991 )بر اين باورند كه افسانه تجارب اوليه به اين امر منجر شده كه ما نقش بزرگسالان را در محيطهاي پيش دبستاني كه بايد فرصتي مناسب براي كودكان فراهم كنند را ناديده بگيريم. از سوي ديگر بسياري از صاحبنظران (مثل دومان، 1984؛ رسكولا، 1991؛ پاندي، 1991؛ ،) معتقدند كه تجارب پيش دبستاني تاثير مثبتي بر رشد كودكان خواهد گذاشت.تاكيد بر آموزش و پرورش در دوره پيشدبستان به علت واقع گرايي، بينش، تلاش و كوشش افراد بسياري است كه عمر خود را صرف اين كار كرده اند. اگر با توجه به منابع معتبر، از افلاطون(427-347 قبل از ميلاد مسيح) كه آغاز آموزشهاي اوليه را از هنگام تولد دانستهاند، بگذريم و (باربور،1986)، بايد بپذيريم كه افرادي مثل جان آموس كمينوس، ژان ژاك روسو، پستالوزي، فروبل، ماريامونته سوري، پياژه و پژوهشگران كنوني جوامع مختلف و نيز جامعه علمي و فرهنگي ايران، در شناخت هويت واقعي اين دوره از آموزش و نتايج اثر بخش آن بر سرنوشت كودكان كمك و ياري رسانده اند.در پژوهش حاضر، مهارتهاي رواني ـ حركتي و عزت نفس به عنوان متغيرهاي اصلي در نظر گرفته شدهاند. يكي از عوامل تعامل انسان با محيط، رفتارهاي رواني ـ حركتي است. اين رفتارها داراي تظاهرات متعددي مثلاً در كارهاي صنعتي، حرفهاي، تكنيكي، مهارتهاي شغلي، اعمال تجاري، وظايف روزمره، رانندگي، موسيقي، هنر و همينطور تربيت بدني و ورزش ميباشند، در حالي كه به نظر مي رسد حيطه رواني اينگونه رفتارها مورد غفلت واقع شده است.به علاوه پژوهشهايي كه در زمينة مهارتهاي رواني ـ حركتي و اثر برنامه هاي تمريني بر افزايش و بهبود اينگونه مهارتها انجام شده است توانسته است تأثير اين برنامههاي تمريني را در بهبود مهارتهاي رواني ـ حركتي نشان دهند.
از سوي ديگر عزت نفس کودکان نيز با مهارتهاي رواني ـ حركتي ارتباط تنگاتنگ و نزديكي دارند و جنبة مهمي از رشد كودك محسوب مي شوند. (ميزل،1996، وينووسكيز،1994). برخي از محققين رابطه عزتنفس و مهارتهاي رواني ـ حركتي را ناشي از مقايسههاي اجتماعي ميدانند، بدين معنا كه جنبههايي از مهارتهاي رواني ـ حركتي از راه مقايسه خود با اشخاص مهم ديگر براي شخص شكل ميگيرد. به اعتقاد اين پژوهشگران، مهارتهاي رواني ـ حركتي كه رابطه نزديكي با عزت نفس کودکان در دوره پیش دبستانی و دبستان دارد، ميتواند نتيجه مقايسه اجتماعي کودکان با یکدیگر باشد.توانايي براي ايجاد و حفظ ارتباطات با دوستان و بزرگسالان (همچون معلمان)، پايه و ركن کسب مهارتهاي رواني ـ حركتي با عزت نفس بالا را در مدرسه شكل ميدهد. مهارتهاي رواني ـ حركتي كودكان ممكن است با پيشرفت تحصيلي بعدي آنها در ارتباط باشد (اسواتز و والكر ، 1984) و تجارب آنها با همسالان خود، احتمالاً روي نگرشهاي آنان در ارتباط با مدرسه و يادگيري نيز تاثير ميگذارد.به مدد پژوهشهاي مختلفي كه در زمينة تأثير دورة پيشدبستاني بر عزت نفس دانشآموزان در دورة بعد انجام شدهاند (نگاه كنيد به كرمي و هيبتاللهي، 1377، تشكري و همكاران، 1364، اسحاقنيا، 1373)، اين نكته خود را برجسته ساخته كه آموزشهاي پيش دبستاني تأثير بسزايي بر عزت نفس دانشآموزان دبستاني دارد و لزوم برنامهريزي مناسب در اين زمينه براي پيشدبستانيها را گوشزد ميكند. گالاهو و ازمان (1998) فعاليتهاي حركتي را در پيشرفت تحصیلی و عزت نفس دانش آموزان مؤثر ميدانند و معتقدند كه شركت كودكان در فعاليتهاي حركتي به تعامل موفق با ديگران، كنترل پرخاشگري، بروز هيجانات به روش جامعهپسندانه و فهم معناي درست و غلط كمك مينمايد.در مورد تفاوتهاي جنسيتي در مهارتهاي رواني ـ حركتي مطابق پيشينة پژوهشي، پسرها در مهارتهايي كه به نيرو و قدرت نياز دارند، اندكي از دخترها جلوتر هستند ودخترها در مهارتهاي حركتي ظريف و برخي مهارتهاي درشت كه به تركيب تعادل خوب و حركت پا نياز دارند مثل ليلي كردن و طناب بازي قويتر هستند.بنابراين باتوجه به آمادگيهاي جسمي، روانشناختي كودك در دورة پيشدبستاني براي پيشرفت در جنبههاي مختلف تحولي و گواهي پژوهشهاي مختلف در تأثير مثبت آموزشهاي اين دوره بر مهارتهاي ادراكي ـ حركتي و عزت نفس كودكان دورة ابتدايي، لزوم توجه بيشتر به آموزشهاي پيشدبستاني از لحاظ كمي و كيفي و انجام پژوهشهاي مناسب در جهت سنجيدن اثرات و نيز بهبود محتوا و انجام آموزشها، مفيد و لازم به نظر ميرسد.ممكن است اين سوال در ذهن متبادر شود كه بين مقوله مهارتهاي رواني ـ حركتي و عزت نفس چه ارتباطي ميتواند وجود داشته باشد. اين ارتباط چگونه و از طريق كدام مكانيزم صورت ميگيرد. نكته اي كه ذكر آن ضروري به نظر مي رسد اينكه مهارتهاي تحولي از يكديگر جدا شدني و تفكيك پذير نيستندو همه اين مهارتها در بستر تجارب كودك فرا مي بالند. در تئوري گزل (1379) مهارتهاي رواني ـ حركتي و عزت نفس با يكديگر رابطه اي نزديك دارند، زيرا كودكي كه از مهارتهاي حركتي ضعيف باشد ممكن است با محيط پيرامون و همسالان مشكل پيدا كنند. علاوه بر اين، پياژه (1374) نيز معتقد است كه مهارتهاي حركتي دوره حسي ـ حركتي، زمينه سازي طرحوارههايي مي شود كه اين طرحوارهها در رشد انسان، زيربناي انطباق او با محيط را شكل مي دهد.علاوه بر اين پژوهشهاي انجام شده، تاكنون متغيرهاي مهارتهاي رواني ـ حركتي و عزت نفس را يكجا مورد بررسي قرار ندادهاند. بلكه هر كدام را در ارتباط با متغيرهاي ديگري كه مناسب و ضروري تشخيص دادهاند مورد ملاحظه قرار دادهاند. بنابراين به نظر ميرسد كه در پژوهشهاي انجام شده خلايي وجود داشته باشد كه سعي پژوهش حاضر بررسي نوع ارتباط اين متغيرها و تاثير آموزش پيش دبستاني در مهارتهاي رواني ـ حركتي و عزت نفس دانش آموزان سال اول ابتدايي است.