هفت راز برای سرمایهگذاری موفق در دنیای متنوع بورس و فعالیت سودآور در بازار سرمایه را در مقاله زیر می خوانید؛ وارن بافت سرمایهگذار موفقی بود، دیوید لینچ هم. طبیعتا رفتار من شبیه به آن دو نبوده، همچنین از نظر موفقیت نمیتوانم خودم را با این بزرگان مقایسه کنم. اما از عملکرد خودم (به ویژه از سال ۱۳۹۴ به بعد) رضایت دارم. نه به این دلیل که به سودی جادویی رسیدهام. به این دلیل که حالا پسانداز قابل قبولی دارم. پساندازی که بخشی از حقوق من بودند. حالا نه تنها ارزش آن پساندازها کم نشده، بلکه از تورم جلو افتاده و من به همین راضی هستم. اگر بورس نبود، احتمالا الان هیچ نداشتم.حالا اگر برای شما بگویم که وارن بافت میگوید با پول خود این کار را بکنید یا توصیه دیوید لینچ این است، حق دارید بپرسید که چرا بجای نوشتن این مقاله، از دستورالعمل بافت و لینچ پیروی نمیکنی تا ثروتمند شوی؟ حرف شما درست است.شاید در تعریف استاندارد جهانی من سرمایهگذار موفق نباشم، اما امروز به شما میگویم که چه مواردی من را به یک سرمایهگذار راضی تبدیل کرده است.
در این نوشته میخوانید
اول: سهام نخرید!
دوم: گول قیمت سهم را نخورید!
سوم: بورس را تحلیل نکنید!
چهارم: با زمان سهم بخرید نه با پول!
پنجم: بورس، بانک نیست!
ششم: ده سال دیگر همهچیز درست میشود!
هفتم: قرار نیست استاد شوید!
اول: سهام نخرید!
بله، اولین راز سرمایهگذاری موفق این است که هرگز سهام نخرید. منظورم از این حرف چیست؟
وقتی شما یک ماشین میخرید، در نهایت یک برگه سبز به عنوان سند مالکیت خودرو دریافت میکنید. اما چیزی که میخرید، یک برگه سبز نیست، بلکه یک خودرو است.سهم، سند مالکیت یک شرکت است. لازم است که ذهن خود را عوض کنید. بجای خرید سهام دی و وبملت، فکر کنید که دارید بانک دی و بانک ملت را میخرید.
شاید یک سیگنال خرید به شما بدهند. مثلا بگویند «دپارس خوب است.» باید از خود بپرسید که دپارس چیست؟ چه چیزی تولید میکند؟ چقدر بدهی دارد؟ میزان مطالبات این شرکت چقدر است؟ ساختار سرمایه آن به چه صورت است؟ مدیر آن کیست؟
از لحظهای که تصمیم میگیرید یک ماشین بخرید، تا زمانی که پلاک را تحویل میگیرید چقدر طول میکشد؟ دو هفته؟ دو ماه؟ چطور در دو ساعت برای خرید یک شرکت تصمیم میگیرید؟
برای سرمایهگذاری موفق لازم است که در خرید شرکت همانقدر وسواس داشته باشید، که در مورد خرید خانه، ماشین و گوشی حساس هستید. اگر به حد کافی سرچ نکنید گوشی بدی گیرتان میآید و از زیانی که کردهاید اندوهگین خواهید شد. برای خرید سهم نیز به اندازه کافی تحقیق کنید.
دوم: گول قیمت سهم را نخورید!
در مورد یک ماشین ماهها تحقیق کردهاید، کارشناس، سلامت خودرو را تایید کرده و همهچیز عالی است. ماشین را میخرید. روز بعد، قیمت ماشین ۵ درصد کاهش پیدا میکند. چه کار میکنید؟ آیا ماشین را ۵ درصد ارزانتر به شخص دیگری میفروشید؟ بعید میدانم.حالا سناریوی دوم را در نظر بگیرید.ماشین را پس از تحقیقات فراوان به قیمت ۲۰۰ میلیون تومان میخرید. بعد از خرید میفهمید که این ماشین ۲۸۰ میلیون تومان مشتری دارد. حالا بعید نیست که ماشین را با این قیمت بفروشید و با سود حاصل، سراغ گزینهای مناسبتر بروید.
سرمایهگذاری موفق در سهام هم به همین شکل است.
میدانید سهم خوب است، اما قیمت آن منفی است. (ماشین را دارند با تخفیف میفروشند).
میدانید سهم خوب است، اما قیمت آن نسبت به چیزی که خریدهاید پایینتر آمده است.
میدانید سهم خوب است، اما گویا دیگران نمیدانند.
مهم نیست. یک جلسه معاملاتی یا یک هفته معاملاتی مهم نیست. مهم سهیم بودن در یک شرکت سودآور و رو به رشد است.
سوم: بورس را تحلیل نکنید!
بحث وسوسهانگیزی است. شاخص کل تا کجا بالا میرود؟ آیا بازار اصلاح خواهد کرد؟ قیمتها بهطور کلی ارزان است یا گران؟ آیا دولت از بازار حمایت میکند؟
نکته مهم این است که کسی برای بالا و پایین رفتن شاخص به شما پولی نخواهد داد. (مگر پرتفوی شما دقیقا مشابه سهمهای موجود در شاخص کل باشد.) چیزی که سود و زیان شما را میسازد، سهام است نه شاخص. ممکن است شاخص کل مثبت باشد و شما ضرر کنید، ممکن است شاخص منفی شود و شما سود کنید.
به این اعداد توجه کنید:
ارزش کل بازار سرمایه: ۶ میلیون میلیارد تومان
ارزش کل پتروشیمی خلیج فارس: ۴۳۰ هزار میلیارد تومان
ارزش کل فولاد مبارکه اصفهان: ۳۶۶ هزار میلیارد تومان
ارزش کل شرکت سرمایهگذاری تامین اجتماعی: ۳۰۰ هزار میلیارد تومان
یعنی همین سه شرکت جمعا ۱ میلیون میلیارد ارزش دارند. یک ششم تمام بازار. سهمهای بزرگ این چنینی دیگری نیز وجود دارند که به تنهایی میتوانند بازار را مثبت یا منفی کنند. اما شاید فارس و فولاد و شستا در پرتفوی شما نباشند.برای سرمایهگذاری موفق شما به ۱۰ نماد نیاز دارید که فقط ۶ تای آنها خوب باشد. در نهایت دو نماد به شما سود بدهد و این سود از بهره بانکی (و انشالله از تورم) بالاتر باشد. همین و بس.
چهارم: با زمان سهم بخرید نه با پول!
خانم الف در سال ۹۳، هفتاد میلیون تومان در بورس سرمایهگذاری کرد. او حالا (مهر ۹۹) بیش از یک و نیم میلیارد تومان در بورس دارد.آقای ب در مرداد ۹۹ با یک و نیم میلیارد تومان به بازار آمد، در مهر ۹۹ او ۵۰۰ میلیون تومان ضرر کرده است.نکته بسیار جالبی در این جمله وجود دارد. اگر آقای ب حجم سرمایهگذاری خود را ده برابر میکرد، ضررش هم ده برابر میشد. اما اگر آقای ب ده سال زودتر به بازار آمده بود، حالا آدم ثروتمندی به حساب میآمد.
چه میخواهم بگویم؟ این حجم پول نیست که شما را ثروتمند میکند. ثروت واقعی از زمان ماندگاری طولانی به دست میآید.برای سرمایهگذاری موفق به ثروت سلیمان نیاز ندارید، اما صبر ایوب را حتما لازم خواهید داشت.
پنجم: بورس، بانک نیست!
خیلیها را میشناسم که وقتی وارد بورس میشوند از ضررهایشان تعجب میکنند. آنها فکر میکنند یک نهاد باید اصل پول را تضمین کند. آنها دوست دارند بازار همیشه مثبت باشد و هرگز روی منفی آن را نبینند.اصطلاحهایی که بهکار میبرند هم بیشتر بانکی است تا بورسی. مثلا کلمه سود مرکب برای بورس تقریبا بیمعنی است. اما میبینیم که حتی آموزشگاههای بورسی از این کلمه استفاده میکنند.
مهمترین تفاوت بورس با بانک این است که دامنه ریسک در بورس بسیار گستردهتر است. از ریسک نزدیک به صفر تا ریسکهای بسیار بزرگ، در بورس ممکن است. این شما هستید که میزان ریسکاکسپوژر خود را تعیین میکنید. اگر نوسان پرتفوی شما زیاد است یا در منفیها بیش از افت شاخص ضرر میکنید، این انتخاب خودتان است.مثلا میتوانید با ساختن ترکیبی از صندوق درآمد ثابت و صندوق طلا، بازدهی بیشتر از بانک را با ریسک نسبتا کم محقق کنید. شاید حتی بتوانید حدود ۲۰ درصد از پرتفوی را به صندوق سهامی اختصاص دهید.
اما اگر تمام پرتفوی را به سهم پرریسک تابلوی نارنجی و قرمز اختصاص دهید، خود را در معرض ریسک شدیدی قرار دادهاید. ریسکی که شاید به بازدهی بسیار بالا یا زیانی سنگین منتهی شود.
سرمایهگذاری موفق قبل از آن که به دانش مالی نیاز داشته باشد، محتاج خودشناسی است. من که هستم؟ چقدر ریسکپذیرم؟ توقعم از بازدهی چقدر است؟
ششم: ده سال دیگر همهچیز درست میشود!
برای من که ۳۳ ساله هستم، ده سال پیش شبیه به یک چشم بر هم زدن گذشت. ده سال پیش، یعنی سال ۸۹، اولین سال از دومین دوره ریاستجمهوری محمود احمدینژاد. انگار همین دیروز بود. در آن زمان شاخص کل بورس در حدود ۱۳ هزار واحد بود. (۱۱ واحد تعدیل شده با دلار). حالا شاخص یک میلیون و ششصد هزار واحد است. (۵۳ واحد تعدیل شده با دلار).در این فاصله، بورس چند بازار گاو دید.
سال ۸۹ با بازدهی ۱۳۰ درصد.
۹۱ و ۹۲ با بازدهی ۲۷۰ درصد.
۹۷، ۹۸ و ۹۹ با جمع بازدهی ۲۰۰۰ درصد.
در این بازده ده ساله، بازدهی بازار ۱۲ هزار درصد (۶۱ درصد سود در سال) بود.
در تمام این سالها، مردم از بازار گله و شکایت میکردند. سالهای ۹۰، ۹۳، ۹۴، ۹۵ و ۹۶ این گله شکایتها شدت گرفت. از همان موقع هم بحثهایی مثل دستکاری شدن بازار، فروش بیقاعده حقوقیها، بسته بودن طولانی سهمها، منفیهای سریالی، اصلاحهای سنگین و غیره در جریان بود. بارها و بارها در مقابل سازمان بورس تجمع شد.
چرا دوازدههزار درصد بازدهی طی ده سال برای مردم جذابیت کافی را نداشت؟ چرا کسی به سود ۲۰ درصدی بانک اعتراض نداشت اما سود ۶۱ درصدی بورس مردم را ناراضی میکرد؟
نمیدانم بازار گاو بعدی سه سال دیگر میآید یا ده سال دیگر. اما میدانم در یک بازه دهساله بازاری بهتر از بورس پیدا نمیکنم.
هفتم: قرار نیست استاد شوید!
روزهای اولی که وارد بازار سرمایه شده بودم، مدام میخواندم و میخواندم. اما انتخابهای اشتباهم خستهام میکرد.تصور من این بود که هستند کسانی که همهچیز را میدانند. یک سهم منفی را میخرند و از فردای آن روز سهم مثبت میخورد. پس چرا برای من این اتفاق نمیافتد؟
سهمی را خریده بودم که ۲۳۰ تومان قیمت داشت. از نظر من سهم خیلی ارزنده بود. اما گویا قصد نداشت از جایش تکان بخورد. هر قدر صبر میکردم، در همان حوالی ۱۲۰ تومان بازی میکرد. نه میریخت و خیالم را راحت میکرد، نه به هزار تومانی که من برایش متصور بودم نزدیک میشد. سهم را فروختم.مدت زیادی نگذشت که خواهرم به من گفت «سهم را ۱۲۰۰ تومان بخر، ارزنده است.» باورم نمیشد. ۱۲۰۰ تومان؟ یا ۲۰۰ تومان؟ بگذریم که همین سهم ۴۵۰۰ تومان را هم به خود دید.سرمایهگذاری موفق هوش زیادی نمیخواهد. وقت زیادی زیادی نمیگیرد. لازم نیست مثل استاد کونگفو تسلط کامل بر همهچیز داشته باشید. هوش کم و صبر زیاد برای سرمایهگذاری موفق در بورس کافی است.